Saturday, December 29, 2007

الیوان های نازنین من


دیشب که باران می آمد و هوا، هوای نوشیدن قهوه، آی پاد و تماشا ی مردم بود؛ از خانه بیرون زدم.

به یاد روزهای آشناییمان خواستم در آن قوه فروشی دنج و آرام محله خوشحال ها قهوه ای بنوشم.

قهوه فروشی در کمال حالگیری بسته بود؛ ناگهان چشمم به جعبه ای در میان آشغال های کنار خیابان افتاد.

جعبه ای پر از لیوان های استفاده نشده،استراباکس. من بیشتر از آن که قهوه های تند اسراباکس را دوست داشته باشم عاشق لیوان های خوش فرم و خوش رنگش هستم،حتی گاهی آنهارا به خانه میبردم و بار ها در آنها چای و قهوه مینوشیدم و تا کاملا پلاسیده و وارفته نمیشدند دست از سرشان بر نمی داشتم.

باخودم گفتم احتمالا به دلیل تغییررنگ لیوان های جدید، دیگر به لیوان ها احتیاجی نداشتند و آنها را به گوشه خیابان گذاشته اند.

با کمال خوشحالی جعبه را،که بیش از هزارلیوان در آن بود و از هیچ مغازه ای هم قابل خریدن نبود،را برداشتم و به خانه بدم.

با خود گفتم شاید این لیوان های نازنین، هدیه بابا نوئل به من بود.

هر چه بود یکی از بهترین چیزهایی بود که از خیابان پیداکرده بودم.

No comments: